به گزارش روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد
اسلامی استان ، با برگزاری اختتامیه، در تالار اندیشه ،
برگزیدگان دومین هنرواره عباس زمان معرفی گردیدند.
اسامی برگزیدگان بدین شرح است:
در بخش شعر
رتبه دوم قاسم بای(ساحل) استان گلستان
رتبه سوم بصورت مشترک محسن کلهر از استان همدان و مریم خراسانی مطلق از خراسان رضوی
در این بخش اثری حائز رتبه اول نشد و سمیه نورچی از فارس تقدیر شد
در بخش داستان
رتبه دوم هادی بدلی از اردبیل
رتبه سوم بصورت مشترک نجمه جوادی از قم و فاطمه جمشیدی از اصفهان
پوریا اسکندرزاده از تهران
محمود جانقربانی از تهران داستان غریب آشنا
در بخش تقدیر ویژه (نوجوان) نیز به نادر حقانی از تهران برای داستان لحظه ی دیدار
دربخش هنرهای تجسمی
شایسته تقدیر پوستر المیرا علیزاده از اردبیل
شایسته تقدیر طراحی حسام تشکری از اردبیل
شایسته تقدیر طراحی سید سجاد علیزاده از اردبیل
شایسته تقدیر نقاشی زینب دهقان از آذربایجان شرقی
شایسته تقدیر نقاش معصومه شاهلیزاده از اردبیل
در بخش موسیقی
گروه برتر حائز رتبه دوم
موسیقی (وطنیم) پرویز قهرمانی از اردبیل
رتبه سوم (شهید ره زینب) ذبیح الله صدر از اردبیل
شایسته تقدیر موسیقی (قهرمانلار) بابک متولی از اردبیل
منتخبین بخش فیلم بدون اولویت عبارتند از :
فیلم های برگزیده
(هم رزم روایت شهید علی اکبر میرزایی ) احسان فقیهان از مازندران
(همه فرزندان من روایت نادر شهید ابراهیم زاده) امین صبوری (کارگردان)
و علی دانش (تهیه کننده) از اردبیل
(مسافر شال) محمد حسینی (کارگردان )
و علی دانش (تهیه کننده) از اردبیل
(کادوی تولد) مریم صبوری از اردبیل
تقدیم به مادرم که در ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ بعداز ۶۲ سال سختی و مشقت دست از زندگی کشید
تازه از راه رسیده ،کنار در می ایستد شال و بارانی اش را روی چوب لباسی می اندازد،از پنجره نیمه باز نگاهی به بیرون انداخت هنوز باران می باردکنار بخاری می نشیندکمی آنطرف تر روی قالیچه رنگی نشسته بدون آنکه متوجه شود نگاهی به صورت اش انداخت هیچ تغییری نکرده مانند همیشه اخمی وسط پیشانی اش بودبا تنی خمیده و دستانی چروکیده و چشمانی کم سوهمیشه دل اش می خواست بپرد توی بغل اش وپیشانی و دست های چین و چروک خرده اش را ببوسد روسری بلند و مشکی اش روی چوب لباسی کنار پنجره آویزان است تنها زمانی که در حال خرد کردن قند ها بود روسری را سر نمی کرد که مبادا خاک قند روی آن بنشیند، آرام به سمتش رفت نسیمی که از پنجره نیمه باز می آمد روسری را تکان داد و روی صورت اش انداخت روسری را کنار زد نگاهش به نگاه مادر گره خورد انگار می خواست چیزی بگوید و نمی توانست بی آنکه حرفی بزند فقط نگاهش کرد ناگهان صدای قران از مناره های مسجد بلند شد نگاهش را چرخاند خانه همانگونه سوت و کور بود هنوز به این وضعیت عادت نکرده روی زمین زانو زد قاب عکس مادر روی طاقچه درست روبرویش بود همان روسری همان نگاه با صدای اذان بغض فروخورده اش سرباز کرد